پست‌های پرطرفدار

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۱, چهارشنبه

محاکمه‌ ی من در دادگاه جنایی به جرم "دون ژوان بازی" در فیسبوک




جلسه محاکمه‌ در روز بیست و هفتم فروردین ۱۳۹۲ هجری شمسی‌ برابر با هفده آوریل ۲۰۱۳ میلادی و مطابق با سیزده شوال ۱۴۱۳ هجری قمری با حضور رئیس دادگاه، هیئت قضات (منصفه)، تعداد زیادی تماشاگر حاضر در دادگاه و در زیر سایه فرشته چشم بسته عدالت پشت درهای بسته دادگاه تشکیل است.
جلسه رسمی‌ است:
رئیس خطاب به منشی‌ : ماده ۴۳۵۶۷ دایر بر وظیفه تماشاچیان را قرائت کنید.
منشی‌ : ماده ۴۳۵۶۷، بدین وسیله به کلیه تماشاچیان محترم حاضر در دادگاه اخطار میشود که تا پایان محاکمه‌ موظف اند نظم جلسه را رعایت نموده‌ و در صورت تظاهر علیه یا له‌ متهم و شاکیان و بهم زدن نظم جلسه به حکم قانون از جلسه دادگاه اخراج میشوند.
رئیس خطاب به متهم (یعنی‌ من) : خودت را بطور کامل معرفی‌ کن.
متهم (یعنی‌ من) : اسم حسین، نام فامیل کفایی، فرزند علی‌ اکبر، مذهب شیعه اثنی عشری، ساکن فعلا سوئد بعدا معلوم نیست.
رئیس خطاب به مدعی العموم (دادستان) : ادعا نامه تنظیمی را قرائت بفرمایید.
مدعی العموم (در حالیکه با غضب به متهم نگاه می‌کند) : شخص حاضر در دادگاه متهم است که بدون هیچ‌گونه آشنایی و عداوت و خصومت قبلی‌ با شاکیان و نداشتن هیچ نوع مسئولیت و مأموریت و رسالتی در این زمینه، مدت دو سال است که در فیسبوک با خانمها دوستی‌ معروف به "دوستی‌ فیسبوکی" برقرار کرده و از هیچگونه اذیت و آزار نسبت به خودی و بیگانه دریغ نمیکند و معلوم نیست هدفش از این  دون ژوان بازی چیست؟ (همهمه تماشاچیان) اینجانب به نام مدعی العموم از طرف شاکیان حاضر در دادگاه تقاضای اشدّ مجازات را در باره متهم دارم.
رئیس (خطاب به متهم) : ادعا نامه آقای دادستان را قبول داری ؟
متهم : نخیر
رئیس : چرا؟
متهم : برای اینکه اول ایشان باید برادری‌شان را ثابت کنند، بعد ادعای ارث و میراث
رئیس : صریح تر بگوئید
متهم : منظورم این است که ایشان چکاره اند که در کارهای خصوصی بنده دخالت میکنند؟
رئیس : ایشان مدعی العموم هستند و هر وقت بخواهد میتواند در کار هر کس که اراده کند، دخالت کند.
متهم : پس بنده هم یک پا مدعی العموم هستم
رئیس : ایشان به حکم قانون مدعی العموم شناخته شده اند.
متهم : کدام قانون؟
رئیس : قانون مدنی، قانون جزایی، قانون اساسی‌ (خنده شدید متهم و تماشاچیان - زنگ ممتد رئیس)، سکوت.
متهم : حالا جرمم چیست و شاکیان چه کسانی‌ هستند؟
رئیس : شکایت اول از طرف چهار خانم با پروفایل‌های رقیه ایرانی‌، زهرا ایرانی‌، هاجر ایرانی‌ و عذرا ایرانی‌ مطرح شده که مدعی شده اند که تو فریبشان داده‌ای و آنها را تشویق به تاسیس یک صفحه فیسبوکی کرده‌ای و بدتر از همه اینکه خودت هم قاطیشون شده ای.
متهم : لطفا بفرمایید که این "چهار فریب خورده" یکی‌ یکی‌ شکایت کنند.
رئیس : شکایت این چهار نفر بمنزله ی شکایت یک نفر است.
متهم : یعنی‌ میفرمایید که اگر این "چهار فریب خورده" را روی‌هم بریزند، فقط به اندازه ی یک‌ آدم ارزش دارند؟
رئیس : جواب مرا بده. آیا صحیح است که تو این چهار خانم را فریب دادی و آنها را تشویق به راه اندازی یک صفحه آشپزی فیسبوکی کردی و خودت هم قاطیشون شدی؟ اولا بگو ببینم چرا صفحه آشپزی؟ چرا مثلا صفحه "دکوراسیون خونه" درست نکردین؟
متهم : چون فهمیدم که فقط به آشپزی علاقه دارند
رئیس : از کجا فهمیدی؟
متهم : از حرفاشون
رئیس : حرفاشون رو کجا شنیدی و چی‌ میگفتند؟
متهم : دو سال پیش، یک‌روز من از یک کوچه ردّ میشدم که دیدم این چهار تا خانم تو کوچه فرش انداخته اند و نشسته اند و سبزی پاک میکنند.   من هم همینطور که ردّ میشدم، گوشهایم را تیز کردم و شنیدم که یکیشون تعریف میکرد که دیروز کوکو سبزی پخته اما توش سیب زمینی هم ریخته, (شلیک خنده تماشاچیان - زنگ ممتد رئیس) اون سه نفر دیگه هم بهش گفتند: چه عالی‌
رئیس : خب اون سه نفر دیگه چی‌ تعریف میکردند؟

متهم : اون سه نفر دیگه مثلا یکیشون گفت که واسه مهمونی‌ "آش بادمجون" پخته اما توش سبزی آش هم ریخته، که اونهای دیگه خندیدند و بهش گفتند ذلیل شده آش بادمجون که سبزی نمیخواد.
رئیس : خب دیگه چی‌ میگفتند؟
متهم : یکیشون هم گفت: حالا بشنوین از من که دیروز می‌خواستم از روی دستور شف طیبه غذا ی گیاهی درست کنم اما وسط کار دیدم که این غذا نخود هم می‌خواد که من نداشتم. در یخچال رو باز کردم دیدم سه تا قارچ داریم که دارن خراب میشن، زرنگی کردم و بجای نخود از اون سه تا دونه قارچ استفاده کردم. خوشمزه هم شد و آقامون خیلی‌ خوشش اومد.


رئیس :‌ای بابا
متهم : بله، ما هم گفتیم‌ ای بابا


رئیس : چهارمی چی‌ میگفت؟


متهم : چهارمی چیزی نمی‌گفت و فقط گوش میکرد و تند و تند کیک یزدی میخورد. توی یک کیسه یک عالمه کیک یزدی با خودش آورده بود. یکیش رو هم به من تعارف کرد که من برنداشتم.
رئیس : خب؟
متهم : خب به جمالتون. من هم وقتی‌ دیدم اینجوریه و این خانمها به آشپزی علاقه دارند، همونجا پیشنهاد دادم که یک صفحه آشپزی فیسبوکی باز کنند تا یک چیز‌هایی‌ از کاربران خودشون یاد بگیرند. بد کردم آقای رئیس؟

رئیس : در متن شکایت آمده که تو حتا اسم صفحه را هم بهشون تحمیل کردی. در این مورد چه دفاعی داری؟
متهم : بله آقای رئیس، خودشون قصد داشتند که بنابر شخصیتشان اسم صفحه را "بخور بخور" بگذارند که من زیر بار نرفتم و اسم "سفره ایرانی‌ " را پیشنهاد دادم و شرط همکاری با آنها را همین انتخاب اسم صفحه قرار دادم که با بی‌ میلی و از روی اجبار، پذیرفتند.


رئیس : دیگه چرا خودتو بعد از تاسیس صفحه قاطیشون کردی که حالا برات دردسر بشه و تو این سنّ و سال انگ "دون ژوان" به پیشونیت بزنند؟ (آه کشیدن و زمزمه ی تماشاچیان - زنگ ممتد رئیس)، سکوت در دادگاه
متهم : خودشون خواستند آقای رئیس، مدارکش به صورت گفتگو‌ها در چت موجوده که میگفتند بدون حضور تو، ما جرات "صفحه داری" نداریم.
رئیس : میتونی‌ این مدارک رو همین الان به دادگاه ارائه بدی؟
متهم : بله که می‌تونم، در عرض سه دقیقه مدارک رو روی "سی‌ دی" می‌ریزم و تقدیم می‌کنم (متهم لپ تاپ خودش را روی میز میگذاره و روشنش می‌کنه و با فشار چند تا دگمه، یک صفحه سی‌ دی از آن خارج می‌شه)، بفرمایید این سی‌ دی خدمت هیئت داوران و آقای رئیس.
منشی‌ دادگاه از جایش بلند میشود و میرود سی‌ دی را از متهم می‌گیرد و به هیئت داوران میدهد.

رئیس خطاب به مدعی العموم : شکایت دوم را مطرح کنید.
مدعی العموم (دادستان) : شخص حاضر در دادگاه متهم است که بدون هیچگونه آشنایی قبلی‌ با خانم "سوسن متولی " در یک پیام خصوصی به این خانم گفته است: ببعی کوچولو (شلیک خنده تماشاچیان، زنگ ممتد رئیس) که این خود مصداق بارز "دون ژوان بازی در فیسبوک" است.
متهم : اعتراض دارم آقای رئیس، جمله من بطور ناقص در دادگاه خوانده شد. من بعد از "ببعی کوچولو" یک چیز دیگه هم به این خانم گفته‌ام که در متن دادخواست نیامده.
رئیس خطاب به متهم : از اول تعریف کن که چرا این حرف "دون ژوانی" را به این خانم زدی؟
متهم : آقای رئیس، این قصه سر دراز دارد.
رئیس : خب از سر درازش تعریف کن. برای دفاع از خودت به اندازه ی کافی‌ وقت در اختیارت گذاشته خواهد شد.
متهم : آقای رئیس، مدارکش در لپ تاپ من موجوده که این سوسن ایرانی‌ خودش اول به من پیام خصوصی داد و گله کرد که چرا من از اینکه "اینها" نسرین ستوده را نمی‌شناسند، مسخره شون کرده ام.
رئیس : خب راست گفته. اصلا نسرین ستوده کیه؟
متهم ( با پوزخند) : هر چه بگندد، نمکش میزنند.
رئیس : از موضوع خارج نشو و به دفاعیات خودت ادامه بده.
متهم : چشم آقای رئیس. این خانم در همون پیام خصوصی ادامه داد که: اگر ما نسرین ستوده را نمیشناسیم، عیبی نداره، چون همین سیاست بود که پدر ما رو در آورد.
رئیس : جدی همچین چیزی گفته؟ میتونی‌ به دادگاه مدرک ارائه بدی؟
متهم (با اشاره به لپ تاپش) : بله آقای رئیس، سی‌ دی بدم خدمتتون ؟
رئیس : نه لازم نیست. الله اکبر
متهم : بله الله اکبر
رئیس : خب حالا اون جمله‌ای را که ادعا داشتی از طرف آقای مدعی العموم ناقص خوانده شده و در متن شکایت وجود نداره، خودت بگو ببینیم چی‌ بوده.
متهم : چشم آقای رئیس. مدارکش موجوده که من در جواب این سوسن ایرانی‌ بهش گفتم: "ببعی کوچولو، درد و بلای نسرین ستوده بخوره تو سر تو و امثال تو". که قسمت دوم این جمله در متن دادخواست نیامده.
رئیس : همین ؟
متهم : بله همین 

رئیس : خانمی با پروفایل فیس‌بوکی "پروشات ایرانی‌ " سخت از دست تو عصبانی‌ اند.
متهم : از دست بنده ؟
رئیس : نخیر از دست بنده!
متهم : چکارشان کرده‌ام ؟
رئیس (خطاب به شاکی‌ ) : خانم پروشات بفرمایید پشت تریبون و مطالب خودتان را پیرامون شکایت تان در دادگاه بگوئید.
خانمی با لباس دکولته و دامن یک وجب بالای زانو و کفش‌های تق تقی‌ پشت تریبون قرار می‌گیرد و هنوز دهن باز نکرده با فریاد اعتراض متهم روبرو میشود
متهم : اعتراض دارم آقای رئیس، متن کیفر خواست و طرح شکایت باید توسط دادستان و یا رئیس دادگاه خوانده شود، نه توسط خود شاکی‌ . شما تا چشمتون به یک زن افتاد، یکجوری شدین و آئین دادرسی را فراموش کردین. شما که مرا در اینجا به جرم "دون ژوان بازی" محاکمه‌ می‌کنید، خودتون از من دون ژوان تر هستید.
رئیس دادگاه در حالیکه مثل لبو‌ سرخ شده، از مدعی العموم می‌خواهد که متن شکایت را بخواند.
مدعی العموم (در حالیکه نگاه غضب آلودی به متهم می‌اندازد) : شخص حاضر در دادگاه متهم است که بدون هیچگونه آشنایی با خانم پروشات ، زیر عکس پروفایل ایشان کامنت گذاشته و گفته: این عکس کجه. این مصداق بارز دون ژوانی محسوب میشود و اینجانب به نام مدعی العموم تقاضای اشدّ مجازات را برای متهم دارم.
رئیس (خطاب به متهم) : برای دفاع از خودت حرفی‌ داری؟
متهم : آقای رئیس، آیا شما این عکس را دیده اید؟
رئیس : نخیر ندیده ام
متهم : بنده دیده‌ام و الان در لپ تاپم موجود است
رئیس : به دادگاه ارائه دهید
متهم : (لپ تاپش را روشن می‌کند و آنرا به پروژکتور سالن وصل می‌کند و عکس بزرگی‌ از شاکی‌ در حال رقص، با اندام فیگور گرفته روی پرده ظاهر میشود) بفرمایید قربان، این عکس مورد بحث بود.
رئیس (رویش را برمیگرداند و به صفحه پشت سرش نگاه دقیقی‌ می‌اندازد) : خب؟
متهم : خب به جمالتون. بنده با دیدن این عکس در فیسبوک در یک کامنت خدمت خانم پروشات نوشتم که این عکس کجه
شاکی‌ : کی‌ میگه کجه؟
متهم : من میگم کجه
رئیس دوباره برمیگردد و نگاه خریداری به عکس می‌اندازد و می‌پرسد : این عکس کجه؟
متهم : بله قربان، این عکس کجه
مدعی العموم : کی‌ میگه کجه؟
رئیس ( با انگشت متهم را نشان میدهد) : اون میگه کجه
مدعی العموم : تو میگی‌ کجه؟
متهم : بله ... کجه
شاکی‌ : با من لجه
متهم : واللّه کجه، بالله کجه
هیئت داوران دستجمعی - کجاش کجه؟
متهم : همه جاش کجه
رئیس : اینجاش کجه؟
متهم : بله که کجه
رئیس : اینجاش چطور؟
متهم : اونجاشم کجه
رئیس دادگاه که تحت تاثیر بر آمده گی‌‌‌ها و تو رفتگی‌های فیگور عکس قرار گرفته و (شاهد عهد شباب، آمده بودش بخواب) ذوق زده شده و از زور هیجان پشت میزش بند نیست، متهم را سوال پیچ می‌کند.
رئیس : مرگ من کجه؟
متهم : واللّه کجه
تماشاچیان هم که با دیدن عکس کم کم حالی‌ بحالی شده اند، دستجمعی دم گرفته و با کف زدن مرتب و ریتمیک، آقای رئیس دادگاه و هیئت قضات را همراهی میکنند.
رئیس : این پا کجه؟
جمعیت : کی‌ میگه کجه !؟
رئیس : این متهم
جمعیت : باهاش لجه
متهم : واللّه کجه، بالله کجه، همه جاش کجه
مدعی العموم : کجاش کجه؟
متهم دندانهایش را از کثرت خشم روی هم میفشارد : باز میگه کجاش کجه؟ (زنگ رئیس)، سکوت در دادگاه
رئیس :  اگر تماشاچیان یا متهم بر خلاف قانون و ماده‌ای که توسط منشی‌ دادگاه قرائت شد رفتار کنند و دست به تظاهرات بزنند، به جرم بهم زدن نظم از جلسه اخراج خواهند شد ... ... خطاب به شاکی‌ : خانم پاروشات نظرتان در اینمورد چیست؟
شاکی‌ : این آقا با من لجه
متهم : ای داد،‌ای بیداد، چرا باهات لج باشم؟ مگه بهت بدهکارم یا طلبی ازت دارم؟ من فقط کامنت گذاشتم که این عکست کجه
رئیس (خطاب به متهم) : حرف دیگری نداری؟
متهم : از اولش هم نداشتم، شما سوال دیگری ندارید؟
رئیس : نخیر
متهم : آقای مدعی العموم هم ندارند؟
رئیس : گفتم که نخیر
متهم : از شما نپرسیدم، از آقای مدعی العموم پرسیدم
رئیس : اجازه مدعی العموم هم دست من است
متهم : خب بنده خدا اینو از اول میگفتی‌
رئیس : جلسه بعنوان تنفس و برای شور ختم میشود


سه ساعت بعد جلسه مجددا برای قرائت رای دادگاه تشکیل میشود
نتیجه رای دادگاه:
منشی‌ (رای را قرائت می‌کند) : پس از سه ساعت شور و بررسی‌ وضع متهم و طرح شکایت شاکیان حاضر در جلسه، هیات قضات به این نتیجه رسیدند که سر به سر گذاشتن با این بابا نه به صلاح ماست و نه به صلاح دیگران، ولش کنید. متهم از اتهامات منتسبه به کلی‌ مبّراست و به موجب حکم این دادگاه، تبرئه و آزاد است.
رئیس : متهم تا ده روز حق استیناف دارد
متهم : استیناف یعنی‌ چی‌ آقای رئیس؟
رئیس : یعنی‌ اگر احساس میکنی‌ که رای دادگاه ظالمانه است، حق داری اعتراض کنی‌ و استیناف بدهی‌ تا دادگاه دیگری به کارت رسیدگی کند.
متهم : اگر جناب آقای رئیس و قضات محترم و آقای مدعی العموم به کار خودشان و نحوه قضاوت‌شان مشکوکند، بنده مشکوک نیستم
رئیس : ختم دادرسی اعلام میشود











۱ نظر:

  1. تقصیر خودتونه دیگه ، میگم چطوره روز تولدتون یه دونه از این اطو سفری کوچولوها بهتون کادو بدم که دیگه انقدر برای خودتون درد سر نتراشین ؟
    حالا واقعا کج بود ؟

    پاسخحذف