پست‌های پرطرفدار

۱۳۹۲ مهر ۷, یکشنبه

آسیاب به نوبت


اگر چند سالی‌ را در یکی‌ از این کشورهای اوطو کشیده ی غربی زندگی‌ کرده باشید، بمرور به هر گونه "نوبت و صف" اعتقاد پیدا می‌کنید و شعارِ معروفِ "آسیاب به نوبت" سر لوحه ی رفتارهای اجتماعیِ شما قرار میگیره، چرا که مزایای عدیده ی آنرا همیشه و همه جا به چشم خواهید دید. اینو داشته باشین تا بگم چی‌ شد و چرا اینو نوشتم.
در سفری که به ایران داشتم، بارها وارد مغازه‌هایی‌ شده بودم که فروشنده مشغول صحبت با مشتری‌ای بود که قبل از من به آنجا رفته بود. فروشنده مرا میدید که بعنوان مشتریِ شماره دو به آنجا وارد شده ام. همچنین بخوبی میدید که بعد از من چند نفر دیگر (اکثرا خانم) هم وارد میشوند که طبیعتاً نوبتشان بعد از من بود. اما وقتی‌ کارش با مشتری اول تموم میشد، از کسانی‌ که بعد از من آمده بودند می‌پرسید چه میخواهند و اول کار اونها رو راه می‌انداخت و آخر سر بسراغ من میامد. اوائل فکر می‌کردم که فروشنده هیزه و کار خانمها را زودتر از من راه می‌اندازه. بعد فکر کردم که با من کار یا سوالِ خصوصی داره و می‌خواد مغازه خلوت بشه و یا اینکه با خودم می‌گفتم این غریب گزه و هوای آشنایان رو بیشتر داره. تا اینکه با اعتراض, موضوع را در خانه برای خواهرم تعریف کردم و جوابی‌ را که خواهرم داد و حتما همه ی شما میدونید که چی‌ بود، معما را برایم حل کرد.

۵ نظر:

  1. خوب خانمها مقدمن دیگه!!! مخصوصا اگه خوشگل هم باشن!!! حالا خواهر گرامی نظرشون چی بود؟!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. خیر خانم نازنین، همین الان خانم بهاره در پروفایلم نوشتند که این اتفاق به کرّات برای ایشون هم افتاده

      حذف
  2. راستش برای من برعکسش بارها اتفاق افتاده و من هم به مغازه دار گوشزد کردم که نوبت من نیست و نوبت کس دیگه ست !

    پاسخحذف
  3. ببخشید خانم نازنین که جوابتون دیر شد. تمامِ هفته را گرفتار بودم و کار می‌کردم. کاری را که شما کردین و تذکری رو که دادین درست بوده، اما اگر بدونین که با این کارتون چقدر مغازه دار رو مأیوس کردین، چون خواهرم میگفت: وقتی‌ تو وارد میشی‌ و بعد از تو چند نفر دیگر هم وارد میشن، مغازه دار به این نتیجه میرسه که "پا قدم" تو خوب بوده و تو رو معطل نگه می‌داره تا چند نفرِ دیگر را هم پشتِ سرِ خودت به آنجا بکشی. این "پا قدم" را من در رابطه‌های دیگر هم شنیده بودم، از جمله اینکه وقتی‌ یک شبانه روز در خانه ی یکی‌ از دوستانم اقامت داشتم، گفت: حسین، امروز بهمون خبر دادند که پسرم در کنکور کارشناسی ارشد قبول شده و من اینرا از "پا قدم" تو میدونم. خب اگر این شاه پسر در اثرِ کاهلی و لا ابالی خود در کنکور قبول نمی‌شد، پا قدمِ من چه جوری تعبیر میشد؟ راستش این "پا قدم" مثل یک بختک دنبالِ من افتاده بود و منو مجبور کرد که چند شبِ آخر را در هتل اقامت کنم و فقط گود بای پارتیِ خود را در یکی‌ از باغهای کرج با حضور کسانی‌ که دوستشان داشتم، برگزار کردم و از مملکت خارج شدم

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. لابد چیز‌هات بد ی را هم که براشون اتفاق میفتاد، در ذهنشون به پا قدم دیگران نسبت میدادند. عجیبه که اکثرا تحصیلات دانشگاهی داشتند و با این وجود به اینجور چیز‌ها و حتا جنّ و انس اعتقاد پیدا کرده بودند. رژیم بالاخره ردّ پای خودش رو باقی‌ گذاشته و تعدادی را مذهبی‌ و خرافاتی کرده

      حذف